اقتصاد بازارچههای مرزی؛ اهداف و مزایای مشترک و تجربههای متفاوت (بخش دوم: آمریکای شمالی)
دکتر ضیاءالدین صبوری/ متخصص دیپلماسی و روابط بینالملل
در نخستین بخش از این مقاله ضمن بررسی تفاوتهای بازارهای مرزی از سایر بازارها، ویژگیهای بازارچههای مرزی از یک منظر مقایسهای در کشورهای آفریقایی مورد توجه قرار گرفت.
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی دیپلماسی اقتصادی، در این بخش از مقاله، ویژگیها و کارکردهای بازارچههای مرزی آمریکای شمالی بررسی و در ادامه به این پرسش که “چرا باید به بازارچههای مرزی توجه بیشتری شود؟” پرداخته شده است.
آمریکای شمالی – دنیای دردار
هیچ جا تناقض کنونی بین ضرورت ترکیب امنیت و تجارت به اندازه مرز بین ایالات متحده و مکزیک مشهود و بحثبرانگیز نیست. در دنیای دروازهای که جایگزین دنیای اتوپیایی بدون مرز دهه 1990 شده است، مرزهای مدرن باید به طور همزمان مانعی برای جریانهای جنایتکارانه، تروریستی و فعالیتهای غیرقانونی که ممکن است وارد دولت شده و تجارت فرامرزی را تقویت کنند، ایجاد کنند. تنش و تزاحم میان نیاز به امنیت ملی بهتر و توسعه جریانهای فراملی که از زمان تصویب موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) در سال 1994 همیشه وجود داشته است، در دوره پس از 11 سپتامبر به طور قابل توجهی افزایش یافته است. این مرز اکنون توسط گمرک و حفاظت مرزی ایالات متحده محافظت میشود؛ یک آژانس فدرال که هدف آن هم دور نگه داشتن تروریستها و جنایتکاران از ایالات متحده و هم تسهیل سفر و تجارت بینالمللی است. به طور همزمان، افزایش تجارت ناشی از نفتا نیز هدایت حجم فزایندهای از کالاها را از طریق کنترلهای مرزی ضروری کرده است. سپس مرزها به واسطهای بزرگی تبدیل شدهاند که میلیونها کامیون را فیلتر، اسکن و کانالکشی میکنند، برخی از آنها با کالاهای تولیدی مونتاژ شده در ماکیلادوراهای مکزیکی به سمت شمال میروند، برخی از آنها به سمت جنوب با کالاهای آمریکایی در مسیر بازار مکزیک حرکت میکنند.
اسماعیل آگیلار باراخاس، نیکلاس پی سیستو، ادگاردو آیالا گایتان، جوآنا چاپا کانتو و بنجامین هیدالگو لوپز (2014) در مقاله خود تحت عنوان «در جریان تجارت بین ایالات متحده و مکزیک»، نشان میدهند که تجارت بین دو کشور پس از امضای نفتا در اواسط دهه 1990 افزایش یافت. یک یافته جالب از این مطالعه بلندمدت نشان میدهد که اگر ارزش کلی کالاهای عبوری از ایالات متحده-مکزیک بهطور چشمگیری افزایش یافته باشد – 390 میلیارد دلار در سال 2012، از 97 میلیارد دلار در سال 1995 – اکثر الگوهای تجاری در طول این دوره زمانی ثابت مانده اند. نویسندگان نشان میدهند که تجارت نه تنها برای ایالتهای مرزی مانند تگزاس، بلکه برای ایالتهای دورتر مانند میشیگان یا مکزیک مرکزی که روابط نزدیک خود را با کشور همسایه از طریق کریدورهای جادهای حفظ کردهاند، مهم است. سهم ایالتهای همسایه آمریکا در اقتصاد ایالتهای شمال شرقی مکزیک به ویژه برای بخشهای مونتاژ، مانند صنایع نساجی، چوب، مواد شیمیایی و ماشینآلات که ماکیلادوراها را تغذیه میکنند، قوی است. این مطالعه همچنین اثرات آزادسازی تجارت را در سطح محلی بیشتر مستند میکند، جنبهای که کمتر از جریان واردات یا صادرات یا سرمایهگذاری مستقیم خارجی در سطح کلان مورد مطالعه قرار گرفته است. نویسندگان نقش حیاتی برخی از پستهای مرزی، مانند لاردو در تگزاس، اولین بندر ورودی نفتا با 1.8 میلیون گذرگاه کامیون در سال را برجسته میکنند.
مقاله «کارآفرینان فراملی و خشونت جنگ مواد مخدر بین سیوداد خوارز و ال پاسو» نوشته ماریا کریستینا مورالس، پاملا پریتو و سینتیا بجارانو (2014) نوع دیگری از عبور از مرز را مستند میکند. در حالی که بسیاری از مطالعات اختصاص داده شده به مرز ایالات متحده و مکزیک بر گذرگاههای غیرقانونی و مکزیکیهای فقیر متمرکز شدهاند، نویسندگان مطالعه میکنند که چگونه صاحبان مشاغل ثروتمند و خانوادههایشان از سیوداد خوارز به شهر آمریکایی ال پاسو در جستجوی محیطی با خشونت کمتر مهاجرت میکنند. پژوهندگان براساس مجموعهای از مصاحبهها با اعضای یک شبکه تجاریبه نام لارد(La Red)، موانع بسیاری را که صاحبان مشاغل مکزیکی در کشورشان با آن روبرو هستند، توضیح میدهد، که با خطر همهجانبه ربوده شدن یا کشته شدن یا مجبور به پرداخت پول «اجاره» به کارتلهای مواد مخدر شروع میشود. آنها استدلال میکنند که در نتیجه جنگ مواد مخدر در سال 2006 که در مکزیک آغاز شد، محیط کسب و کار به حدی بدتر شده است که صدها هزار نفر و هزاران نفر از صاحبان مغازهها – رقم دقیق نامشخص است – به طرف آمریکایی از مرز فرار کردهاند. جالب آنکه نویسندگان نشان میدهند بسیاری از صاحبان مشاغل مکزیکی که در ایالات متحده مستقر شدهاند – گاهی با کمک دولت آمریکا – روابط حرفهای نزدیک با کشور خود را حفظ کردهاند و این منجر به یک مدل تجاری دو ملیتی شده است که در آن مدیران مکزیکی بین ال پاسو و سیوداد خوارز رفت و آمد میکنند تا بر سرمایهگذاریهای تجاری خود نظارت کنند.
در مرکز سیاستهای تجاری
همانطور که ناگت (2012) استدلال کرد، حدود 20 بازار مرزی در آفریقا و ایالات متحده و مکزیک بسیار متفاوت هستند. اگر در آفریقا بیشتر بازارهای مرزی در شرایطی از کشورهای ضعیف و نابرابریهای سرزمینی کم رشد میکنند، بازارهای مرزی واقع در مرز ایالات متحده و مکزیک با تضاد تاریخی قوی و نابرابریهای زیاد مشخص میشوند. در حالی که نگرانی اصلی کشورهای آفریقایی تلاش برای رسمی کردن بخش غیررسمی تا حد امکان است که در حاشیه آنها شکوفا میشود، ایالات متحده و مکزیک در درجه اول با تضاد آشکار امنیت مرزها و افزایش سفر و تجارت قانونی مشغول هستند.
اگر کمکهای جمعآوریشده در این موضوع وجه اشتراکی داشته باشد، نشان میدهد که بازارچههای مرزی دیگر نباید بهعنوان بخشی حاشیهای و گاهی عجیب و غریب از اقتصادهای ملی تلقی شوند. مانند سایر شهرهای مرزی، بازارهای مرزی از نظر جغرافیایی پیرامونی، (اما) از نظر اقتصادی محوری هستند و توسعه آنها باید نگرانی زیادی برای دولتهای سراسر جهان داشته باشد. هم در آفریقا و هم در آمریکای شمالی، آزادسازی تجارت که مشخصه دهههای گذشته بوده است انگیزه زیادی به بازارهای مرزی در هر دو منطقه بخشیده است. باید پذیرفت که سرمایهگذاریهای دولتی در زیرساختها و سرمایه انسانی بسیار محدودتر از آن چیزی بوده است که اهمیت آنها برای اقتصادهای ملی نشان میدهد.
در آفریقا، علیرغم احیای علاقه به تجارت فرامرزی از سوی سازمانهای بینالمللی (OECD 2009a, McLinden et al. 2010, African Development Bank 2012, World Bank 2009, 2013, USAID 2014) سیاستهای تجاری نسبتا کمی با توجه به فضا و بازارچههای مرزی هدف اعمال میشود. این موضوع بین ایالات متحده و مکزیک متفاوت است، جایی که میلیاردها دلار برای دیوارها و نگهبانان مرزی که امنیت آمریکا را تأمین میکنند، هزینه شده است، اما پول نسبتاً کمتری برای از بین بردن تراکم و بهبود زیرساختهای تحقیرآمیز که امکان جابجایی آزاد کالاها و اشخاص(مردم) را فراهم میکند، اختصاص داده شده است. همانطور که Aguilar Barajas و همکاران (2014) در نتیجهگیری خود خاطرنشان میکنند، “فشارهای وارد بر تسهیلات گذرگاههای مرزی و بهبودهای مورد نیاز در زیرساختها و تشریفات گمرکی در گذرگاههای مرزی، موضوع نگرانی مکرر برای ساکنان شهری و تجار است که تأخیرها و زیانهای مالی ناشی از آن را تجربه میکنند.
ضرورت توجه بیشتر به بازارچههای مرزی
در پاسخ به این پرسش که “چرا باید به بازارچههای مرزی توجه بیشتری شود؟”،حداقل دو دلیل میتوان مطرح کرد:
نخستین دلیل، جمعیتشناسی است. در بسیاری از نقاط جهان، مناطق مرزی پرجمعیت هستند. همانطور که اخیراً توسط باشگاه ساحل و غرب آفریقا (Walther 2014a) نشان داده شده است، حدود 38٪ از جمعیت شهری غرب آفریقا در کمتر از 100 کیلومتری یک مرز ملی قرار دارند. این نشان دهنده جمعیت 53 میلیون شهرنشین در سال 2010 است. در مرز ایالات متحده و مکزیک نیز، مناطق مرزی رشد جمعیتی قویتری را نسبت به بقیه ایالات متحده یا مکزیک تجربه کردهاند. البته همه مرزنشینان فعالانه فعالیتهای فرامرزی ندارند و همه شهرهای مرزی بازارچه مرزی نیستند. با این حال، این واقعیت که سرزمینهای مرزی و شهرهای مرزی به دور از حاشیهبودن، نسبت قابل توجهی – و گاه رو به رشد – از جمعیت را در خود متمرکز میکنند، باید سیاستهای تجاری را به در نظر گرفتن بازارچههای مرزی به عنوان مؤلفه اساسی اقتصاد ملی دعوت کند.
دلیل دوم این است که بازارچههای مرزی تنها مکانهایی نیستند که رانندگان کامیون به دلیل تشریفات اداری، فساد اداری و عدم رعایت استانداردهای اولیه، بیوقفه با وسایل نقلیه خود در آن منتظر بمانند. آنها برای جوامع محلی و تولیدکنندگان محلی نیز مهم هستند. سیاستهای مکانمحور، بر اساس این ایده که بازیگران و نهادهای محلی، پتانسیل توسعه مناطق را شکل میدهند (OECD 2009b, c)، میتوانند به طور ثمربخشی برای تقویت توسعه اقتصادی در چنین مکانهایی بسیج شوند. به جای در نظر گرفتن بازارچههای مرزی بهعنوان موانع غیرضروری در مسیر جادههای فراملی، سیاستهای مبتنی بر مکان که آنها را بهعنوان مکانهای بازار در نظر میگیرد، میتواند به نفع دولت و همچنین اقتصاد منطقه باشد. چنین سیاستهایی میتوانند بر روی برخی از عوامل تعیینکننده مورد بحث بنا شوند؛ ازجمله سرمایهگذاری در افرادی که جوامع تجاری را ایجاد میکنند، سرمایهگذاری در مکانهایی که تجارت و تولید را ترکیب و از جنبههای مثبت باز بودن مرزها حمایت میکنند.
سیاستهای متمرکز بر بازارهای مرزی میتواند با هدف حمایت از کارآفرینان محلی باشد که فعالیتهای فرامرزی را حفظ میکنند. در مناطقی مانند آفریقا که اکثر تجار فرامرزی بیسواد هستند، این امر میتواند با بهبود صلاحیت متخصصان جوان و ارائه برنامههای آموزشی و توسعه ساختاریافته برای کسانی که قبلاً در تجارت مشغول به کار هستند، به دست آید. همانطور که در برنامه تجارت غیررسمی نظارتی ECOWAS در نظر گرفته شده است، رسمیت بخشیدن به سیاستهای متمرکز بر بازارهای مرزی، میتواند منجر به آموزش تجار برای استفاده از روشهایی شود که رویههای دولتی و حسابداری را که ثبت کسب و کار آنها را تسهیل میکند، دور نمیزند.
سیاستهای مکانمحور که بازارچههای مرزی را هدف قرار میدهند، میتواند به شهرداریهای مرزی کمک کند تا بازار و زیرساختهای حملونقل را توسعه دهند که این عامل خود میتواند به طور همزمان فعالیتهای تجاری و تولیدی را تشویق کند. نمونهای از چنین استراتژی توسط بازار مرزی Illela در نیجریه اتخاذ شده است، که در حال انجام کارهای بازسازی است و از سال 2013 وب سایتی را برای تبلیغ موقعیت منحصر به فرد خود بین سوکوتو و نیجر طراحی کرده است. همانطور که قبلاً بحث شد، بازارهای مرزی زمانی شکوفا میشوند که سود حاصل از تجارت کوتاه و دوردست را بتوان به صورت محلی، در فعالیتهای تولیدی یا تولید کشاورزی سرمایهگذاری کرد.
در نهایت، سیاستهای مبتنی بر مکان میتواند به بیشینهسازی پیامدهای مثبت تنظیمات مرزی و در عین حال به کمینهسازی پیامدهای منفی آنها منجر شود. این دستور کار تنها با تشویق دو بعد یکپارچگی منطقهای امکانپذیر است:
- بعد کارکردی، که مستلزم توسعه تعاملات اجتماعی و اقتصادی بین مردم، شرکتها، بازارها و مناطق جدا شده توسط مرزهای ملی است.
- بعد نهادی، که مستلزم توسعه همکاری مرزی متقابل بین سیاستگذاران است.
همانطور که شورای روابط خارجی (2014) اخیراً استدلال کرده است، بازارها عمیقتر از سیاستها در ارتباط با یکپارچگی منطقهای در هم تنیده شدهاند.
ادامه دارد…