سفرنامه آقای استالین…
در گفتگو با عدالت عابدینی؛ تجربهگر جهانگردی با دوچرخه
اشاره:
این گفتگو روایت مرد جوانی است که ۲۱ سال پیش سفری را آغاز کرده و از آن پس هر سال یک ماه را با دوچرخه خود در شهرها و سپس کشورهای دیگر سفر کرده است. این تجربه بینظیر سفر، به او حس رهایی عجیبی بخشیده که او را از امور روزمره رهایی داده و او را با افراد و تجربیات جدید آشنا میکند.
پس از چندین سفر، جایی که او ارزش مشاهدات و اکتشافات خود را یافته، شروع به تأمل در مستندسازی تجربیات سفر خود کرد. او اکنون اولین کتاب خود را با عنوان «آقای استالین! دوشنبه یادتان نرود» به بازار نشر آورده است که جوهر ماجراهای سفر او را به تصویر میکشد.
در مصاحبهای که با آقای «عدالت عابدینی» داشتیم، او انگیزههای خود را برای شروع این سفر و تأثیر تحولآفرینی که بر زندگی او داشته است، به اشتراک میگذارد. او توضیح می دهد که چگونه حرکت ساده با دوچرخه به او این امکان را میدهد که از محدودیتهای زندگی روزمره رهایی یابد و به شیوهای عمیق با جهان ارتباط برقرار کند.
آقای عابدینی در طول سفرهای خود با فرهنگهای متنوع، مناظر خیرهکننده و افراد الهامبخش روبرو شده است. او داستانهای افرادی را که در این مسیر ملاقات کرده است، بازگو میکند و مهربانی و سخاوتی را که از نزدیک تجربه کرده است، برجسته میکند. این برخوردها دیدگاه او را گسترش داده و درک او از انسانیت را غنی کرده است.
او در کتاب خود نه تنها حکایات شخصی خود را به اشتراک میگذارد، بلکه توصیههای عملی نیز برای مسافران مشتاق ارائه میدهد. او بر اهمیت پذیرش عدم اطمینان، خروج از مناطق امن و باز بودن برای تجربیات جدید تأکید میکند. او از رهگذر واژههای خود، خوانندگان را تشویق میکند تا سفرهای خودیابی و اکتشاف خود را آغاز کنند.
سفرنامهای که بهانه این گفتگوی ما شده، گواهی بر قدرت دگرگونکننده سفر است که به مخاطب یادآوری میکند که خارج شدن از محیط آشنا میتواند منجر به رشد شخصی، درک فرهنگی و تجدید حس خوب شود. داستان او به ما الهام میدهد که از یکنواختی زندگی روزمره رها شویم و برای کشف جهان دست به کار شویم.
آقای عابدینی در این گفتگو به سفرهای باورنکردنی خود و تأثیر عمیقی که بر زندگی او داشته است، اشارههای روشنی دارد. کتاب او «آقای استالین! دوشنبه یادتان نرود»، بهعنوان راهنمای کسانی است که به دنبال ماجراجویی، خودشناسی و ارتباط عمیقتر با جهان هستند. نویسنده ازطریق تجربیات خود، امکانات بی حد و حصری را به ما یادآوری میکند که وقتی جرأت میکنیم و به فراتر از مناطق در دسترس خود گام میگذاریم، تازه ماجراهایی آغاز میشود که محور گفتگوی دیپلماسی اقتصادی با ایشان است… بخوانید:
ضمن تبریک انتشار کتاب جدیدتان، مقداری درباره سفرهای خودتان بگوئید. …
سپاسگزارم. من سالهاست که بیش از یک ماه از سال را با دوچرخه سفرهایی هم در داخل و خارج از کشور دارم. سفرهایی که با هدفهای متعددی آن را انجام میدهم.
از چه سالی این سفرها را آغاز کردید؟
شروع سفرهای من به سال 1381 برمیگردد. درست زمانی که دوران سربازیام را تازه به پایان رسانده بودم. دورانی که اولین تجربه دوری طولانی مدت از خانه و خانواده را داشتم و این راه را برای سفرهای طولانی مدت من باز کرد. از سال 1385 هم سفر با دوچرخه را شروع کردم.
چه انگیزهای باعث شد به این سفرها روی بیاورید؟
راستش را بگویم اصلاً خاطرم نیست چه انگیزه مهمی باعث شد که من سفر کردن را شروع کنم. شاید یک نوع فرار از سکون و تکرار بود. در ابتدا فقط میرفتم و رکاب میزدم. ولی به مرور زمان، هدفهایی در طول سفر برای خودم تعریف کردم تا لذت سفرم محدود به طول سفرم نباشد؛ حتی کاری کردم لذت سفرم طولانی و طولانیتر شود.
اولین سفرتان کجا بود و چرا آنجا را برای اولین سفر انتخاب کردید؟
به نظرم اگر بپرسید اولین سفرهایتان کجاها بود، بهتر است. سال 81 بود. من پنج روز مرخصی پیاپی داشتم. نمیتوانستم پنج روز را خانه بمانم. دوست هم نداشتم پنج روز را به یک جای مشخص بروم. روز قبلش از قم بلیط گرفتم به کرمانشاه. شب حرکت کردم و صبح رسیدم به آنجا. یک روز کامل در کرمانشاه گشتم. شب در کرمانشاه در یک مسافرخانه خوابیدم. روز بعدش رفتم سنندج. یک روز هم آنجا را گشتم. از سنندج رفتم به مازندران. یک روز هم مازندران ماندم و از آنجا رفتم گیلان. یعنی در مدت زمان چهارروز، چهار شهر دور از هم را دیدم.
چه حسی بعد از اولین سفرتان داشتید؟
خیلی تجربه خوبی بود. یک جور حس استقلال و آزادی و رهایی برای خودم داشتم. همین که روندی تکراری و روزمرگی در این چند روز سفر نبود، خیلی حس خوبی به من میداد. کلی انرژی گرفته بودم.
اینها که میگویم سفر با وسیله نقلیه است. از سال 85 بود که رفتم به سمت سفر با دوچرخه! من اولین سفرهایم را با برادر کوچکترم داشتم. یک بار با هم به اصفهان رفتیم و دفعه بعد تا خوانسار. بعد از آن بود که تصمیم گرفتم خودم تنهایی سفر بروم. دلیل اصلی اینکه با برادرم سفر میکردم این بود که من اصلاً از تعمیر دوچرخه سردر نمیآوردم، برادرم را هم بهعنوان تعمیرکار با خودم میبردم. خدا ببخشد من را که چه استفاده ابزاری از برادرم نکردم. ولی واقعیتش خود او هم کیف خودش را داشت. دو سال با هم سفر کردیم ولی از سال سوم به بعد، سفرهای طولانی داخلی و خارجی من با دوچرخه شروع شد.
مهمترین دستاورد نخستین سفر چه بود؟
دستاوردهای سفرم دو بعد فردی و اجتماعی داشت. در بعد فردی باعث افزایش اعتماد به نفس، اتکا به خود و صبر و حوصله بالا بود. اما بعد اجتماعی هم داشت. من با تهیه عکس و ویدئو و ارائه گزارش روایتگر زندگی مردم، معرف جاهای دیدنی ایران و دیگر کشورها شدم که به شکلهای مختلف در فضاهای مجازی و نشریات منتشر شده و میشود.
سفرهای بعدی را با چه اهدافی برنامهریزی و اجرا کردید؟
ابتدا که با دوچرخه سفر میکردم، بیشتر مقصد سفرم شهرها بودند. اولین سفر طولانیام از قم به همدان بعد کرمانشاه، لرستان و در آخر همدان بود که ده روز طول کشید. خیلی کم پیش میآمد که داخل روستاها بروم. همیشه هم عادت داشتم برای سفرهایم سفرنامه بنویسم. این را هم بگویم من در دوران تحصیلم به لحاظ انشاء خیلی وضعیت بدی داشتم. هیچ وقت نمره انشایم از 16 بالا نرفت که نرفت. اما به خاطر سفرهایم مجبور شدم کتاب بخوانم. همین کتاب خواندنهای متمادی، روی نوشتن من هم تأثیر گذاشت. اولین سفرنامههایم را در وبلاگی که داشتم، نوشتم. تا اینکه به طور اتفاقی یکی از سفرنامههایم را که ده قسمت شده بود، در نمایشگاه مطبوعات به مسئولان نشریه سلام بچهها دادم. آنها هم فوری قبول کردند که در نشریه چاپ کنند. اصلا باورم نمیشد. بعدها طوری شد که سفرنامههایم تحت عناوین مختلف ایرانگردی، چرخنامه، ایران را بگردیم، تجربیات سفر و غیره در نشریات گروههای سنی کودک و نوجوان و جوان بهطور مرتب به چاپ رسید.
به مرور محوریت سفرهای من از شهرگردی به روستاگردی تغییر پیدا کرد. باز که جلوتر رفتم در کنار روستاگردی، مردمنگاری را هم جزء اولویتهایم قرار دادم چه در سفرهای داخلی و چه در سفرهای خارجی.
چقدر در این سفرها با مباحث فرهنگی ایران در مواجهه با فرهنگی کشورهایی که سفر کردید، دچار دغدغه شدهاید؟ این دغدغهها از کدام جنس بوده؟
مسلماً هر کسی که به کشوری دیگر سفر میکند، اولین چیزی که توجهاش را جلب میکند، تفاوتهای فرهنگی است که وجود دارد. حتی در داخل هم اینطور است. ولی در خارج از کشور پررنگتر میشود. اما مشکل اصلی عدم شناخت خوب کشورمان از طرف دیگر کشورها بود. به همین دلیل سعی میکردم با صحبتهایم، تصاویر و ویدئوهایی که داشتم، به معرفی کشورمان بپردازم. خیلی وقتها با گفتگوی مردم به مقایسه تطبیقی فرهنگ کشورخودمان با کشورشان میپرداختم. همین باعث میشد که یک نوع نزدیکی و دوستی بین من و ما و حتی بین کشور ما و آنها صورت بگیرد.
فکر میکنید در این سفرها از منظر دیپلماسی فرهنگی، چقدر امکان معرفی فرهنگ و ارزشهای فرهنگی ایران وجود دارد؟
گردشگران و اهل سفر به لحاظ دیپلماسی فرهنگی بسیار میتوانند اثرات عمیق و مؤثری داشته باشند، چرا که اینها به بطن زندگی مردم نفوذ میکنند؛ کاری که مسئولان رده بالای فرهنگی هم نمیتوانند از عهده آن بربیایند. این گردشگران به نوعی سفیران فرهنگی کشورشان هستند. هر نوع رفتار و کنشی که از آنها درکشورهای دیگر سر میزند، نشان دهنده فرهنگ آن کشور است. پس در اینجا، یک گردشگر هرچقدر که به لحاظ شناخت از تاریخ و فرهنگ کشور خودش آگاهتر باشد، طبیعتاً تأثیرگذاری بیشتری میتواند داشته باشد. این اتفاق برعکس هم میتواند بیافتد.
با توجه به تجربه این سفرها، چه انتظاری از مسئولان یا دستگاههای فرهنگی دارید؟
بگذارید انتظارات از مسئولان را به قبل و بعد از سفرتقسیم کنیم. انتظار یا به عبارتی حمایتهای مسئولان و دستگاههای فرهنگی هم میتواند حمایت فرهنگی و هم حمایت مادی باشد. من با حمایتهای مادی قبل از سفر به هیچ عنوان موافق نیستم. چرا که این کار، سفر سفیر فرهنگی را تحت شعاع خود قرار میدهد و از آن استقلالی که لازم است دور میکند و کار را به سمت سفارشی شدن پیش میبرد. مردم هم به راحتی با او نمیتوانند ارتباط بگیرند. ولی همین مسئولان در کشورهای دیگر میتوانند زمینه دید و بازدیدها از مراکز فرهنگی، دیدار با افراد مهم و تأثیرگذار و حتی امکان ملاقات با ایرانیان ساکن در آن کشورها را برای کسب تجربیات شخصی آنان در کشورهای دیگر را به گردشگر بدهند تا او این اطلاعات را به مردم خودش انتقال دهد و حتی شخصی مثل من میتواند سفرنامههای مستند و ارزشمندتری ارائه دهد.
یک حمایت هم به حمایتهای بعد از سفر برمیگردد. ما گردشگران خیلی زیادی داریم که خیلی خاص سفر میکنند. تجربیات ارزشمندی هم هر یک از آنها دارند. مسئولان فرهنگی از رسانههای بصری تا روزنامه و رادیو گرفته باید زمینه استفاده از تجربیات آنها را به اشکال مختلف در رسانهها و حتی برگزاری نشستهای متعدد داشته باشند. باید عموم مردم آنها را بشناسند. تجربیات آنها تأثیرات خیلی زیادی روی شناخت مردم ما از دیگر کشورها خواهد داشت و حتی مسئولان هم میتوانند از تجربیات آنها استفاده کنند. ببینید “قوبلای قاآن” حاکم پکن یا “خانبالق” در زمان مغولها چطور از “مارکوپولو” به عنوان رایزن فرهنگی در مدت زمانی نزدیک به بیست سال استفاده کرد. یا صحبت جالبی از آقای “سریعالقلم” دیدم که در جایی میگفت هر نماینده مجلس قبل از اینکه نماینده شود، لازم است حداقل 30 کشور را قبل از انتخاب شدن، با هزینه شخصی خودش سفر کند و ببیند. وقتی نمیتواند سفر کند، چرا از تجربیات اهالی سفر استفاده نکند.
حمایت مادی بعد از سفر خیلی مهم است. چاپ کتاب هزینه بالایی دارد. مسئولان میتوانند حمایتهایی متعددی برای چاپ کتابهای سفرنامهای ارزشمند انجام دهند. اگر این چنین کتابها مصور که دارای محتوای متنی هستند، به صورت رنگی و با کیفیت خوب چاپ شوند، قطعاً مخاطبان بیشتری پیدا میکنند.
آیا در این سفرها ایده خاصی هم برای اجرا در بستر دیپلماسی فرهنگی داشتهاید یا دارید؟
بله داشتهام. من در سفری که به کشورهای دیگر دارم، علاقمندم مسئولان فرهنگی بابت ارتباطاتی که دارند، زمینهای را فراهم بکنند تا من بتوانم در مورد کشورمان، زیباییهایش و مردمش با مردم کشور مقصد صحبت کنم. حتی به نظرم انتظار زیادی نیست با توجه رزومهای که دارم، از آنها بخواهم فعالیت من را در کشور دیگر رسانهای کنند. ولی انگار که مسئولان فرهنگی خواب هستند و یا رسالت دیگری بر عهده دارند. من خیلی وقتها که با مسئولان فرهنگی در کشورهای دیگر ملاقات میکنم میبینم اطلاعاتشان در مورد کشوری که در آن زندگی میکنند، بسیار کم و حتی محدود است. خیلی وقتها اطلاعاتشان نسبتاً خوب است، ولی رفتارشان اصلا فرهنگی نیست. خاطرم هست در یکی از سفرهایم رفته بودم با مسئولان فرهنگی کشورمان صحبت کنم، شاید سه ساعتی با او صحبت کردم؛ اما دریغ از آوردن یک چای! این نماینده فرهنگی کشور ماست!
یک مقدار درباره تجربه سفر به تاجیکستان بگویید …
سفر به تاجیکستان مثل سفر به هر کشور دیگری یک سفر خاص بود. کشوری که بیش از 90 درصد از آن را کوهستان تشکیل میدهد. مردمانش تاجیکی صحبت میکنند. به لحاظ فرهنگی هم به ما خیلی نزدیک هستند. خب این را هر کسی میتواند با یک سرچ یا جستجوی ساده در اینترنت بفهمد. اما تجربیات زیادی از این سفر داشتم و توانستم با مردم زیادی همصحبت بشوم؛ از کوچک بزرگ گرفته تا پیر و جوان. هم عروسی رفتم، هم عزاداری. بازداشت شدم! مناطق صعبالعبور کوهستانی را رکاب زدم. جاهایی که مارکوپولو و اسکندر مقدونی هم قبلاً با اسب رفته بودند. حالا من با دوچرخه میرفتم. مفصلتر در کتاب به همه اینها پرداختهام…
انگیزه نگارش کتاب؟ چرا این نام را برایش انتخاب کردید؟
من اعتقاد دارم هر سفر خاصی بایدسفرنامهای داشته باشد. با سفرنامه میتوانی دیگرانی را که نمیتوانند اینطور سفرکنند، با خود همسفر کنی و تجربیات خودت را به آنها انتقال بدهی. در کتاب خیلی بهتر از فیلم میتوانی احساساتت را به مخاطب انتقال بدهی.
راستش اسم کتاب را خودم انتخاب نکردم. اما قبلش این را هم بگویم. من برای اینکه ایرادات کتاب را به حداقل برسانم و جنبه طنز آن را بیشتر کنم تا مخاطبم احساس خستگی نکند، کار ویراستاری و تا حدی بازنویسی آن را به آقای سید ناصر هاشمی از طنزپردازان خوب کشورمان واگذار کردم. انتخاب عنوان و تیترهای فرعی بر عهده او بود. حتی کار گرافیک و صفحهآرایی آن را به آقای سید علی حسینی دادم که طراحی زیبا و شکیلی از آن در بیاورد.
نام کتاب «آقای استالین! دوشنبه را فراموش نکن» به دوره استالین بر میگردد. استالین حدود سی سال حکومت کرد. در دوران خفقان حکومت او خیلیها جانشان را از دست دادند؛؛ اما خیلی هم دوست داشت اسمش جاهای مختلف باشد. به همین خاطر نام بعضی شهرها را عوض کرد. مثلاً شهر ولگوگراد را استالینگراد کرد. اینجا هم زورش رسید اسم شهر دوشنبه را به استالین آباد تغییر داد. اما بعد از مرگش دوباره اسمش شد دوشنبه. این نام در واقع یک جور تلنگر به استالین هم است.
مخاطب اصلی کتابتان چه قشر یا افرادی هستند؟
این کتاب چند ویژگی خاص دارد؛ مثل داشتن اینفورگرافیک سه هزار ساله، بکار بردن بیش از صد تصویر، ویدئوهای مستند در ابتدای بیشتر فصول (که تقریبا برای اولین بار در یک سفرنامه انجام شده) و استفاده از زبان طنز. به همین خاطر نمیتوانم بگویم فقط گروه سنی یا قشر خاصی از افراد، مخاطب این کتاب هستند. هر کسی به نوعی میتواند با آن ارتباط بگیرد.
مهمترین پیام کتاب شما برای مخاطبتان چیست؟
پیش قضاوت نکنیم…
سفر بعدی کجاست؟
عادت ندارم تا زمانی که برنامه سفرم قطعی نشده، بگویم کجا میروم. برای من مهم نیست کجا میروم، مهم کشف جاهای جدید است، حالا هر جا که میخواهد باشد. ضمن اینکه خیلی وقتها هم جلو جلو گفتهام کجا میروم ولی لحظه آخر کل برنامه عوض شده است.
چه برنامهای برای سفر جدیدتان دارید؟
برنامهام همان ادامه برنامه قبلی است ولی پختهتر و با عملکرد بهتر…
به نظرتان در سفر جدیدتان چه ایده خاصی را از منظر دیپلماسی فرهنگی میتوانید برای اجرا یا پیادهسازی در سفر پیشنهاد یا اجرا کنید؟
دیپلماسی فرهنگی موفق نیازمندی همکاری مناسب و درخور مسئولان فرهنگی است. اگر آنها همکاری کنند، همانطور که اشاره کردم، من میتوانم برنامههای بهتر و خوبتری اجرا کنم. فعلاً چاپ کتابهای متعدد سفرنامه را مد نظر دارم. از این طریق میتوانم بهتر با مسئولان فرهنگی دیگر کشورها ارتباط پیدا کنم.
کلا فکر می کنید دستاورد سفر جدیدتان چه خواهد بود؟
فقط یک سفرنامه جامع و کاملتر.
برای شما موفقیت بیشتر آرزو میکنیم و از فرصت و زمانی که برای این گفتگو گذاشتید، سپاسگزاریم.
من هم از توجه و نظر شما برای طرح پرسشهای دقیق و موشکافانه تشکر میکنم.